دختری که روی ابرها قدم میزند...!



مثلا من یه دختر بی خیال بودم که تا از مدرسه میومدم تا دم غروب میخابیدم.بعد سریال میدیدم و فکر میکردم خیلی خوب میشه اگه بعد عقدم موهامو مث این بازیگره زرد اسهالی کنم.مثلا تیکه تیکه وسیله واسه جهازم میخریدم.مثلا شبا همینطور که داشتم ناخنامو سوهان میکشیدم با دوست پسرم واسه بعد عروسیمون نقشه میکشیدیم.مثلا واسه تولد هجده سالگیم زن عموم یه انگشتر می اورد دستم میکرد و میگفت:اینم یه انگشتر نشونی که پریسا بشه عروس ما.و من همینجور که قند تو دلم اب میشد زیرزیرکی از لای چادرم واسه پسر عموم میخندیدم.

 

 

ولی واقعا من الان توی این کتابخونه ی ساکت کنار دختری که ملچ مولوچ داشت چیز میخورد و الانم کش گرفته چیکار میکنم؟چرا باید پیام ایه حفظ کنم و هم زمان به این فکر کنم که کی زیست بخونم؟

چرا ساعت7صبح که از خونه اومدم بیرون 7/30برگشتم خونه اونم با چشایی که به زور باز میشه؟

چرا؟

چون میخام دانشگاه قبول شم.رشته ای که دوس دارم.

چون.چون.چون

 


همیشه فکر میکردم وقتی به این سن (۱۶ - ۱۷سالگی)برسم بهترین اتفاق ها برام می افته،فکر می کردم این سالها قراره خاطره انگیز ترین،شادترین و بهترین سالهای زندگیم باشن.

اما چی؟شونزده سالگیم به مزخرف ترین شکل ممکن تموم شد و هفده سالگیم هم داره به معمولی ترین شکل ممکن میگذره.

تابستونی که ۸ - ۹ماه منتظر اومدنش بودم یک ماهش به بیخودترین شکل ممکن داره تموم میشه.

 

 

خب خودم میدونم چمه،میدونم چی‌کم دارم،میدونم چی میخاماما مشکل اینه که هیچ کدومشون دست من نیست.

 

#پوکر_فیس_ترین


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

The Blog to Preserve and Publish the Writings of Mortaza Etri Kermanshahi کلنجار serat96 چشمانِ بی اشک آنلاین مهر مرجع پاسخگویی به سوالات شماست نمایندگی تعمیرات لوازم خانگی در تهران shafagh83 دنیای نوزاد و کودک تی تی دانلود بانک لینک های دانلود فیلم ، دانلود سریال و دانلود آهنگ میباشد. جستجوی لینک